کسب رضایتمندی در مثنوی مولوی با رویکرد نظریۀ مثبتگرایی سلیگمن
صفحه 1-29
https://doi.org/10.30465/lir.2022.35361.1274
فاطمه صغری اصغری مهر؛ امیراسماعیل آذر؛ ساره زیرک
چکیده روانشناسی مثبت با تمرکز بر تواناییهای انسان مسیر رسیدن به آرامش را به جوامع بشری معرفی میکند. سلیگمن (Seligman) بنیانگذار این علم، با تبیین هیجانهای مربوط به زمان (حال، گذشته، آینده) درصدد بیان چیزی است که ارسطو آن را «زندگی خوب» نامید. لذا، از نظر سلیگمن ماهیت شادی پایدار در گذشته، کسب «رضایتمندی» است. لکن او در زمان گذشته با بهکارگیری مؤلفههای ذیل: «شیوۀ تغییر اندیشه ـ افزایش شکرگزاری ـ آموختن گذشت و بخشش»، رسیدن به رضایتمندی را قابل حصول بیان میکند. بر این اساس رضایت از زندگی بر مؤلفههای شناختیِ فرد استوار است. از طرفی، یکی از مفاهیم متعالی عرفان اسلامی نیز «رضایتمندی» است که با شناخت خویشتن و تبیین آموزههای مثبتگرایانه قابل دستیابی است. مولانا نیز با نگرشی مثبت و با محوریت انسان کامل، به آموزههای اخلاقی عنایت ویژهای دارد. مطالعۀ چنین میراث گرانبهایی با رویکرد نوین، مبیّن این حقیقت است که مسائل نظری از جهانبینی و مواریث فرهنگی جدا و ناآشنا نیستند. در این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی، برای دستیابی به رضایتمندی، به شناسایی و تطابق مؤلفههای روانشناسی مثبت در مثنوی پرداخته شدهاست. پرسش اصلی مقالۀ حاضر در متن مثنوی این است که، کسب رضایتمندی به عنوان نیاز بنیادی انسان امروزی، به چه میزان با مؤلفههای مطرح شدۀ سلیگمن تطابق دارد؟ نتیجۀ یافتههای تحقیق نشان میدهد دستاوردهای مشترک هر دو اندیشمند حاصل پیوند عمیق با «ایمان» و «معنویت» است. اما دیدگاه مولانا در این سنجه فربهتر مینماید زیرا با تکیه بر ارزشهای معنوی ـ الهی و عرفان اسلامی، رهنمونی برای رسیدن به سعادت ابدی است.
تحلیل نظریه معنا درمانی ویکتورفرانکل در آثار احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث
صفحه 30-53
https://doi.org/10.30465/lir.2022.39670.1450
مطهره آزادی خواه؛ مریم امیرارجمند؛ ماندانا هاشمی
چکیده هدف و معنای زندگی، در حال حاضر یکی از دشوارترین و مهمترین سؤالات انسان است. امروزه پاسخ گفتن به این پرسش و پرداختن به این موضوع بیش از گذشته احساس میشود. ویکتور فرانکل نظریه پردازی است که از رهگذر تجربیات سختی که داشته است به این پرسش پاسخ گفته است. وی در مکتب خویش که «معنا درمانی» نام دارد، کوشیده است تا به انسان یادآور شود که هرکس در زندگی و نهاد خود معنایی را باید کشف کند تا بهوسیله آن بتواند از سختیها بگذرد و از پوچی و یاس در امان بماند. فرانکل معتقد است هدف و معنا باید بهگونهای باشد که حتی سختترین لحظههای زندگی هم معنادار باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی مؤلفههای معنا درمانی در شعر دو شاعر معاصر، شاملو و اخوان ثالث و مقایسه دیدگاه این دو شاعر نسبت به معنای زندگی است تا از این راه بتوان به راهکارهایی برای دریافت معنای زندگی ارائه داد. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته است؛ بهاینترتیب که ابتدا سه مؤلفه مهم از این نظریه توضیح داده میشود و سپس در شعر شاملو و اخوان ثالث به بررسی و مقایسه پرداخته شده است. جامعه آماری در این تحقیق مجموعه آثار دو شاعر بهطور کامل است. دستاورد این پژوهش بیانگر آن است که شاملو سه مؤلفه عشق، رنج و مرگ را پذیرفته است و از هرکدام معنایی برای ادامه زندگی پیدا کرده است؛ و برخلاف او اخوان ثالث دچار خلأ وجودی است و دائم علیه زندگی خود در طغیان است.
«بررسی مهرطلبی کودکان براساس نظریه روانکاوی کارن هورنای مطالعه موردی: داستان «مننوکر بابا نیستم اثر احمداکبرپور»
صفحه 54-87
https://doi.org/10.30465/lir.2022.40303.1476
منصور پیرانی؛ مرضیه سلیمیان
چکیده سلامت، تربیت و موفقیت کودکان در جهان امروز از مسایل بسیار مهم در خانوادهها، محیط آموزشی، فرهنگی و ادبیات کودکان است که در قالبهای گوناگون از جمله داستانها، انیمیشنها و گونههای دیگر ادبی بازتاب مییابد. اهمیت این مساله موجب شد در آثار ادبی کودکان با رویکرد روانشناختی هم مورد بررسی قرار بگیرد. بدین منظور داستانهایی مورد مطالعه قرارگرفت؛ از میان آنها داستان «مننوکربابا نیستم» نوشتۀ احمد اکبرپور به جهت وضوح بازتاب این مهم انتخاب شد. این داستان مسائل و مشکلات زندگی فرزندی به نام داوود را روایتِ میکند، که بسیاری از خصلتهایش در مقام شخصیت اصلی داستان منعکسکنندۀ شخصیت افراد مهرطلب براساس تقسیمبندی سهگانۀ کارنهورنای و قابل انطباق با نظریهیروانکاویشخصیت اوست. این مقاله با روش تحلیل ـ توصیفی، بر آن است تا ضمن شناخت و معرفی تعارض مهرطلبی، شخصیت اصلی این داستان مورد بررسی قرارگیرد و زوایای شخصیتی او که بازتابی است از ویژگیهای فرد مهرطلب، تحلیل شود. هدف این مقاله بررسی ابعاد مهرطلبی و ارائه راهکاری در جهت تصعید این مهم است لازم است در امر مهم تربیت بدان توجه شود که غفلت از آن عوارض و پیامدهای ناگواری در پی خواهد داشت.
بررسی تطبیقی استعاره مفهومی «ترس» در آثار افغانی و ایشی گورو با تکیه بر دیدگاه لیکاف و جانسون
صفحه 88-110
https://doi.org/10.30465/lir.2021.33756.1227
ساناز تقی پور حاجبی؛ کامران پاشایی؛ پروانه عادلزاده
چکیده ترس از عواطفی است که بشر در طول تاریخ همواره تجربه کرده است استعارۀ مفهومی یکی از راههایی است که میتوان تفاوت و شباهت فرهنگها را در اظهار و چگونگی آن به دست آورد. در اینجا به بررسی و مقایسۀ این استعاره در آثار علی محمد افغانی و ایشی گورو به روش توصیفی- تحلیلی پرداخته شده است و دادههای تحقیق بر پایۀ رویکرد معناشناسی شناختی در چهارچوب دیدگاه-های نظری لیکاف و جانسون با تعداد 57 مورد در آثار دو نویسنده (29 مورد در آثار افغانی و 28 مورد در آثار ایشی گورو) استخراج شد و تفاوت و تشابه آنها در حوزههای مبدأ، اسم نگاشت و انواع استعاره بررسی گشت. نتایج حاصله شباهت میان آنها است و تفاوت کمتر است، شباهت در مبدأهای جانداربنیاد، رنگ بیناد، دشمنانگاری، دریا، رکود و بیحرکتی، سرما، مرگ و ماده و در مبدأهای آتش، بیماری، سلاح، قمار و دشمن در آثار افغانی است ولی در آثار ایشی گورو نبود، در عوض مبدأ گیاه در آثار ایشی گورو آمده و افغانی ندارد که بر اساس مبدأها، در اسمنگاشت نیز متفاوت هستند. شباهت اصلی در کاربرد انواع استعاره است که با تفاوت یک درصد، وجود شباهت را تأیید کرده است. استعاره هستی شناختی در آثار افغانی با تعداد 15 مورد و درصد 31 /26 و در آثار ایشی گورو با تعداد 14 مورد و درصد 56/24 آمده است، در استعاره ساختاری، اسمنگاشتهای هر دو با تعداد مساوی 14 مورد با درصد 56/24 آمده است. این تفاوت اندک موًید تأثیر فرهنگ و محیط در ساخت استعاره های «ترس» است.
برهمکنشی مطالعات میان رشتگی و فرهنگی در ادبیات تطبیقی
صفحه 111-134
https://doi.org/10.30465/lir.2022.38613.1397
ابوالفضل حری
چکیده این مقاله، بر نقش مطالعات میانرشتگی و فرهنگی در تبیین ادبیات تطبیقی تأکید میکند. در اینجا، پای چند مسأله به میان میآید. اول، ادبیات فقط محدود به متون مکتوب نمیشود و همه نوع متون نوشتاری و غیرنوشتاری را در برمیگیرد. دوم، تعریف دقیقی از ادبیات تطبیقی بهمثابه «رشته» یعنی نظام مطالعاتی در دست نداریم. سوم، علاوه بر مطالعات رشتهای، بحث مطالعات میانرشتهای، چندرشتهای، بینارشتهای، پسارشتهای و فرارشتهای نیز به میان میآید. همة بحث این است که ادبیات تطبیقی چه موقع و چگونه ممکن است به مطالعۀ فرهنگی بدل شود؟ این مقاله، میکوشد به برخی مسائل مرتبط با پیوند مطالعات فرهنگی، میانرشتگی، و ادبیات تطبیقی اشاره و روابط میان آنها را به اختصار تبیین کند. از این رو، ابتدا به پیشینة مطالعاتی اشاره، و سپس، مبانی نظری بحث تبیین میشود. به تعاریف مختلف فرهنگ نیز اشاره، و مباحث میان رشتگی در ارتباط با مطالعات فرهنگی و ادبیات تطبیقی مرور میشوند. آنگاه تلاش میشود، مسائل میانرشتگی ادبیات تطبیقی به مثابه رشته، مرور شود. این مقاله، درآمدی بر بحث ارتباط ادبیات تطبیقی با سایر هنرها محسوب میشود.
حرکت به سوی انتزاع در دو روایت کلامی و تصویری بررسی صحنۀ آغازین بوف کور و نقاشی انتزاعی کاندینسکی
صفحه 135-161
https://doi.org/10.30465/lir.2022.39772.1454
مریم درپر
چکیده این پژوهش مطالعهای بینامتنی است که به بررسی وجوه همانندی بوف کور بهعنوان آغازگر داستان مدرن فارسی و نقاشی انتزاعی/آبستره واسیلی کاندینسکی و چگونگی کارکرد لایۀ حسی- ادراکی در آنها میپردازد. این مشابهت را بین صحنة آغازین بوف کور و شروع هنر انتزاعی واسیلی کاندینسکی (زادة 1866. مسکو) که خود او توصیف نموده، نشان میدهد؛ با هدف مطالعۀ بوف کور بهعنوان یک «درونمتن» یعنی متنی که حضور متون دیگر را منعکس میکند. کاندینسکی، که یکی از آغازگران هنر انتزاعی است، از معروفترین و اثرگذارترین هنرمندان سدة بیستم است و صادق هدایت نیز نویسندهای مشهور در ادبیات ایران و جهان است. نتایج پژوهش مشابهتی را درشروع آفرینش هنر کلامی (داستان بوف کور) و خلق هنر دیداری (نقاشی کاندینسکی) نشان میدهد که حرکت به سوی انتزاع را رقم میزند. این حرکت در هر دو هنر با مکاشفهای آغاز میشود که نور در آن نقش اساسی دارد و در هر دو، آنچه برای سوژه لذتبخش است، دور شدن از واقعیت است و این امر ریشه در وجه انتقادی بوف کور و هنر کاندینسکی دارد.
تحلیل شخصیّت «کلو» در رمان «سووشون» بر اساس نظریّۀ کارن هورنای
صفحه 162-181
https://doi.org/10.30465/lir.2022.39979.1462
محمدعلی رضایی
چکیده بررسی شخصیّت کلو در داستان سووشون مسئلۀ اصلی این مقاله است که به سبب دوری از خانوادۀ روستایی و محیط دلخواهش دچار اضطراب و پرخاشگری شده و در برابر یوسف و خانوادهاش، مکانیسمهای دفاعی روانی را به کار میبرد که منطبق با نظریّۀ کارن هورنای است.
هدف از این تحقیق، آن است که تاثیر دوران کودکی و محیط رشد و تعلیم و تربیت را در شکلگیری شخصیّت آیندۀ کودک نشان دهد. کودکی که بهخاطر احساس ناامنی و نبودِ محبّت واقعی احساس درماندگی کند، راهی جز انتخاب مخالفت و ستیز ندارد.
روش مقاله برای رسیدن به اهداف و نتایج مشخص به شیوۀ توصیفی- تحلیلی بوده و استفاده از روش کتابخانهای و گردآوری مطالب را در پیش گرفته است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که وقتی کودک در دوران رشد از امنیّت روانی بیبهره باشد، دچار اضطرابهای فراوانی میگردد که زمینۀ روانرنجوری را فراهم آورده و باعث استحالۀ شخصیّتی نیز میگردد؛ و سرانجام یک از تیپهای شخصیّتی مورد نظرِ کارن هورنای در او آشکار میشود.
مقایسۀ نیازها (بقا، عشق، تفریح، آزادی، قدرت) در داستانهای برگزیدۀ کودکان و نوجوانان براساس نظریۀ گلاسر
صفحه 182-221
https://doi.org/10.30465/lir.2022.39174.1423
سمیه رضایی؛ جعفر فسایی
چکیده ادبیات و خصوصاً داستانهایی که برای کودکان نوشته میشود، اگر براساس شناخت درست از شخصیت و روحیات کودکانه و روانشناسی دوران کودکی نوشته شده باشد، نه تنها میتواند در برآوردهشدن بعضی از نیازهای کودک، یاریرسان باشد، بلکه در تقویت توانمندی کودکان در برآوردن نیازهایشان نیز میتواند نقش موثری داشته باشد و در این مهم والدین و مربیان کودک را یاری کند.
از آنجا که نیازهای شخصیتهای داستانی رفتارهای آنها را شکل و جهت میدهد و اینگونه حوادث داستان به وجود میآید و در حقیقت برانگیختگی یک نیاز موجد ناپایداری در خط داستانی میشود، میتوان بر اساس نظریه گلاسر به تحلیل شخصیتهای داستانی در داستانهای کودکانه و در نهایت تبیین جنبه درمانی و میزان اثربخشی داستانها در شخصیت و بهبود سلامت روانی مخاطبان کودک پرداخت.
در این پژوهش به منظور رسیدن به این هدف، آثار داستانی (تألیف و ترجمه) برگزیده (آثاری که بیشترین جوایز را به خود اختصاص دادهاند) در بازه زمانی 1300-1390، براساس کتاب برگهای ماندگار (حدوداً 145 داستان)، گزینش شدند. پس از گزینش آثار، شخصیتهای داستانی (اصلی و فرعی) در همه داستانها استخراج شدند؛ سپس به تبیین نیازهای شخصیتها در داستان پرداخته شد و اینکه برانگیختگی این نیازها به چه انتخابهایی منجر میشود و نوع انتخاب شخصیتها چه تأثیری در سرنوشت آنها دارد و سپس مقایسهای میان نیازهای پنجگانه صورت گرفت.
نقد نظریة استعاره مفهومی
صفحه 222-247
https://doi.org/10.30465/lir.2022.40930.1499
علیرضا شعبانلو
چکیده لیکاف و جانسون، استعاره را ابزاری شناختی میدانند که بواسطة چیزی متعارف و تجربی، چیزی دیگر را میشناسیم. از نظر آنان استعاره در سراسر زندگی روزمره و نه تنها در زبان، که در اندیشه و عمل ما جاری است و نظام مفهومی معمول ما که در چارچوب آن میاندیشیم و عمل میکنیم، ماهیتی اساساً استعاری دارد. آنان مدّعیاند در نظریههای سنتی، به رابطة استعاره با تفکر توجّه نشده است؛ بلکه فقط به تعابیر زبانی استعارهها در شعر و ادبیات توجه کردهاند و بین زبان روزمره و زبان ادبی تمایز نهادهاند. از این رو تعریف جدید را در تقابل با استعارة زبانی، استعارة مفهومی نامیدند که دارای ویژگیهای چون یکسویگی نگاشت و اصل تغییر ناپذیری است و به انواعی چون استعاره متعارف و نو و تصویری تقسیم میشود. در این مقاله، نظریة استعاره مفهومی و برخی از تناقضهای درونی آن را نقد کردهایم که برخی از نتایج عبارتند از: شناخت و فهم استعاری نیست بلکه قیاسی است؛ استعاره مبتنی بر شباهت است و تغییر ناپذیری اصل معتبری نیست.
خوانش انتقادی مجموعه شعر «طفلی به نام شادی» شفیعی کدکنی با رویکرد هرمنوتیک میانفرهنگیِ مال، کیمرله و ویمر
صفحه 248-275
https://doi.org/10.30465/lir.2022.40275.1472
شیرزاد طایفی؛ سمیه قربانپور دلیوند
چکیده در دنیایی که تعامل و مواجهه با دیگری و بیگانه و همزیستی با وی، حقیقتی انکارناپذیر محسوب میگردد، ارائۀ راهکاری برای اجرای بیخطرترین و مسالمتآمیزترین شیوههای تعامل و همزیستی منظور نظر تمامی اندیشمندان میانفرهنگی با رویکردهای گوناگونشان محسوب میشود. به باور اندیشمندان میانفرهنگی، این شیوهها از مسیرِ چگونگی فهمِ- خود- از- دیگری- میگذرد. اهمیتِ شیوههای تعامل، گفتوگو و درک دیگری، گفتمان میانفرهنگی را به شیوهای مبسوط، به مسألۀ فهم از دیدگاه هرمنوتیکِ میانفرهنگی متمرکز کرده است. بازتاب رفتارهای هر فرهنگ نسبت به فرهنگهای بیگانه، معیاری برای تحلیل جهانبینی فرهنگها نسبت به یکدیگر است که در زبان، عقاید، آداب و رسوم، قوانین و فرهنگ هر ملت جریان دارد. شعر و هنر را نیز از آن جهت که بازتابی از حقایق جهانند، میتوان منبع مناسبی برای بررسیِ نوع فهم حقیقتِ ذاتِ دیگری در یک فرهنگ و تلقیِ-خود- در رویارویی با فرهنگ بیگانه دانست. در این پژوهش با بررسی مجموعه شعر « طفلی به نام شادی» شفیعیکدکنی، نگاه شاعر به دیگری، بیگانه، فهم و درک دیگری و شیوههای تعامل با آن از منظر هرمنوتیک آنالوژیکِ مال، دیالوگ چندسویهی کیمرله و نیز پولیلوگ ویمر، مورد مداقه قرار گرفته است. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که اهمیت حضور، درک هویت، تعامل و همسخنیِ با دیگری ضمن پاسداشت هویت خودی در جامعهای اسلامی و نیز درک تفاوتهای میان خود و بیگانه، از درونمایههای برجستۀ مجموعه شعرِ «طفلی به نام شادی» و همسو با آرمانهای مدّ نظر اندیشمندان هرمنوتیک میانفرهنگی است.
مطالعه تطبیقی اساطیر ترکیبی پیکرگردانی در نمایشنامههای بهرام بیضایی بر مبنای نظریه بیشمتنیت ژراژ ژنت
صفحه 276-312
https://doi.org/10.30465/lir.2022.41569.1531
الهه فیضی مقدم؛ محمد عارف؛ محمدرضا شریف زاده
چکیده هدف این مقاله خوانش بیشمتنی اساطیر ترکیبی پیکرگردانی در نمایشنامههای بهرام بیضایی بر پایه نظریه ژرار ژنت است. بیشمتنیت یکی از اقسام ترامتنیتِ ژنت، درباره ارتباطِ میان دو متن است. این نظریه بیشتر به برگرفتگی و تأثیر متن پیشین بر متن پسین میپردازد و شامل دو نوع اساسی، همانگونگی و تراگونگیست. اساطیر ترکیبی پیکرگردانی از مهمترین عوامل اعجابآفرین در ادبیات بهشمار میآیند. در فرآیند پیکرگردانی، موجودات از صورتی بهصورت دیگر بدل میگردند و در حالت ترکیبی بهصورت مخلوقاتی مرکب از انسان، حیوان و... ظاهر میشوند. ادبیات خاستگاه حضور اساطیر است و بر یکدیگر تأثیرات دوسویه دارند، این رابطه بزنگاهیست که میتوان از منظر بیشمتنی به آن پرداخت. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد که این موجودات در هجده نمایشنامه بیضایی وجود دارند و حضور آنها وامدار ادبیات اسطورهای، افسانههای عامیانه و منظومههای پهلوانی است. بیضایی در فرآیند تبدیل روایات اساطیری (پیشمتن) به نمایشنامه (بیشمتن) به مضمون اصلی وفادار بوده و در اغلب موقعیتهای نمایشی از آنها بهطور مستقیم بهره برده است. روش پژوهشی این مقاله توصیفی- تحلیلی بوده و بر پایه تحلیل محتوای کیفی، ویژگیهای اساطیر ترکیبی پیکرگردانی در نمایشنامههای بیضایی کشف شده و با استناد به نظریه بیشمتنیت، میزان تأثیرپذیری آنها از ادبیات کهن بررسی گردیده است.
تحلیل نظاممندی استعارۀ مفهومی زمان، در اشعار محمد جواد محبت و پرتو کرمانشاهی
صفحه 313-341
https://doi.org/10.30465/lir.2022.38553.1396
هاشم کرمی؛ نسرین علی اکبری؛ زانیار نقشبندی
چکیده نظام مفهومیای که با آن میاندیشیم، ساختاری استعاری دارند که با عنوان استعارههای مفهومی در فرهنگ، هنر و آداب و رسوم انسانها ظاهر میشوند و این امر در بحث زبانشناسی شناختی قابل بحث و بررسی است. استعارههای مفهومی به عینیسازی امور ذهنی میپردازد و نگرش شاعران و نویسندگان را در حوزههای مختلف این مقوله، مورد ارزیابی قرار می-دهد. یکی از این مفاهیم انتزاعی، زمان است. پژوهش حاضر، در راستای این موضوع و با تکیه بر نظریۀ مذکور صورت گرفته که در آن به تحلیل مفهوم مورد بحث در آثار محمد جواد محبت و پرتو کرمانشاهی پرداخته شده است. در آثار شاعران مذکور، زمان به صورتهای مختلفی عینی میگردد، پرتو کرمانشاهی زمان را به صورت انسانی خونریز و محمد جواد محبت، زمان را به صورت انسانی سخاوتمند میبیند، نگاه دو شاعر به مقولۀ زمان در بحث حیوانانگاری نیز بسیار به هم نزدیک است و با دیدی منفی به زمان مینگرند. گاهی زمان در اشعارشان به صورت پرده و حایل جلوه میکند و گاهی به صورت اشیاء قابل شمارش؛ آنان از زمان به عنوان مکانی محصور یاد میکنند که نگرش هر یک در این امر متفاوت است. این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی به انجام رسیده که در آن ضمن عینیسازی مفهوم زمان، اشتراکات و افتراق-های حوزههای مختلف آن را برای مخاطبان شرح و تفسیر نمودهایم. یافتههای تحقیق نشان میدهد که نگاه محمد جواد محبت و پرتو کرمانشاهی در عینیسازی مفهوم زمان با امور طبیعت نیز نمود بارزی دارد
الگوی عشق در اسطوره-آیین سارای
صفحه 342-372
https://doi.org/10.30465/lir.2021.36128.1294
بهمن نامور مطلق؛ پریسا علیخانی
چکیده اسطوره-آیین سارای یکی از روایت های مشهور و مشترک در میان مردم آذربایجان (ایران و جمهوری آذربایجان) است. این اسطوره-آیین، روایت عشق دختر و پسری است که در اثر غیبت عاشق و ظلم خانِ روستا به خودکشی معشوق می انجامد. این اسطوره-آیین در ادبیات و هنر مردم این مناطق ریشه دوانده و دارای بار ارزشی بالایی در فرهنگ این منطقه است. نگارندگان در این پژوهش که به شیوه ی توصیفی-تحلیلی انجام شده است، تلاش کرده اند تا الگوی عشق را در این روایت، بررسی نموده و اصلی ترین ویژگی آن را استخراج نمایند. مطابق مطالعات انجام شده، مطابق با نظریه ی رنه ژیرار، قربانی شدن معشوق در نتیجه ی میل به تقلید و به دست آوردن دختری که اغلب مردان روستا خواهان وی هستند، توسط خان روستا و گسترش خشونت در میان افراد روستا در جهت حفظ ناموس روستا که نامزد مرد دیگری است ، اصلی ترین الگو برای این روایت شناخته شده است. در این ماجرا، خودکشی معشوق به عنوان تنها راه حل برون رفت از این مناقشه در جهت حفظ اصالت، وفاداری و آزادگی یک زن و در عینحال، ممانعت از آسیب دیدن سلامت و امنیت روستا توسط خان است. پس از این قربانی شدن، قربانی تبدیل به یک اسطوره شده و از آیین سارای که به واسطه ی ادبیات شفاهی و کتبی، موسیقی، شعر، تئاتر و سینما نمود می یابد، پشتیبانی میکند.
