نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بین الملیی امام خمینی، قزوین، ایران.

2 زبان و ادبیان فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران

3 زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران

چکیده

روانشناسی کمال، با موضع‌گیری در مقابل دو مکتب مطرح زمان خویش، یعنی رفتارگرایی و روانکاوی، کوشید جنبه‌های مغفول ماهیت انسان را در کانون توجه خود قرار دهد و در همین راستا بود که دو روانشناس مشهور، آبراهام مزلو و اریک فروم، در پژوهش‌ها و تحقیقات خود، نظریة «هنر بودن» را مطرح کردند؛ یعنی هنر به کارگیری تمامی توانایی‌های آدمی که تنها از طریق رهایی از «داشتن» ها یعنی، خودشیفتگی، خودخواهی و خودپسندی می‌توان به آن دست یافت. گفتنی است که فروم صراحتا واژة «داشتن« را به کار برده؛ اما مزلو «داشتن» را با هرمی از سلسله‌مراتب نیازها نشان می‌دهد که برای رسیدن به خودشکوفایی باید تا حد لازم آن‌ها را برآورده کرد. از طرف دیگر به دلیل توجه ویژه غزالی به انسان و کمال او، در کتاب عرفانی و اخلاقی‌ای چون کیمیای سعادت، می‌توان این نظریه را واکاوی کرد. این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیل محتوای کیفی و شیوة استقرایی شکل فرهنگ «داشتن» و هنر «بودن» در اندیشة غزالی و روانشناسان کمال را مشخص کند. یافته‌ها حاکی از آن است که غزالی هم‌چون روانشناسان کمال، با شناخت جامعی که از انسان دارد به نیازها و لذایذ او توجه داشته؛ اما ماندن در آن‌ها را شایستة انسان نمی‌داند و باور دارد انسان برای هدفی والاتر خلق شده است که آن هدف را با جلوه‌هایی از «بودن» نشان می‌دهد؛ هرچند به دلیل نوع نگاه «خدامحور» و «انسان‌محور» این دو دیدگاه تفاوت‌هایی با هم دارند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات