نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
مربی رشتة ارتباطات میانفرهنگی دانشگاه ریکیو، توکیو، ژاپن
چکیده
فردوسی در کتاب سترگ خویش در مواضعی از افکار و اندیشههای خود پرده برداشته است. یکی از مهمترین مواضعی که در آن مقام حکیم طوس از عقاید شخصی خود سخن گفته است، ابیاتی است که عموماً پس از یک واقعۀ ناگوار یا مرگ یکی از شخصیتهای شاهنامه ا آمده و در آن فردوسی در مذمت جهان و بیمهری روزگار داد سخن داده است. در این مواضع که در این پژوهش از آن با نام شکواییهها یاد میشود، فردوسی بر اساس نظریۀ دراماتیستی برک برای برقراری ارتباط بر رکن صحنه تأکید دارد. تأکید بر صحنه در ارتباطات انسانی ناشی از نوعی جبرگرایی فلسفی است که عوامل محیطی را در ایجاد تغییر دخیل میداند و اختیار انسان را محدود میشمارد. از جمله عوامل پدید آمدن چنین جهانبینیای در شکواییههای فردوسی و تکرار آن با بسامد بالا در شاهنامه، یکی تأثیر خود شاهنامه یعنی داستان زوال شکوه و عظمت هر دورۀ اساطیری، حماسی و تاریخی ایران و مرگ محتوم شاهان و پهلوانان ایرانی است و دیگر شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دورۀ حیات شاعر است که جریانهای مدنی متفاوتی از دل آن پدید آمده است . این همه زمینۀ مشترکی است که میان فردوسی و مخاطبان او وجود دارد و فردوسی با تأکید بر این زمینۀ مشترک اثر خود را پدید آورده است. پژوهش حاضر نشان میدهد که چه عواملی زمینۀ مشترک میان فردوسی و مخاطبان او را پدید آورده است و این زمینۀ مشترک در برقراری یک ارتباط موفق میان اثر فردوسی و مخاطبان آن که ایرانیان هستند چه تأثیری داشته است.
کلیدواژهها