شهرام کارگر؛ میثم زارع؛ بهرام شعبانی
چکیده
استعارۀ مفهومی از جمله نظریات زبانشناختی است که در سالهای اخیر توسّط دو زبانشناس به نامهای لیکاف و جانسون (1980) مطرح شده است.آنها معتقد هستند که بستر استعاره در ذهن و اندیشه و ناخودآگاه بشر است؛ نظام ادراکی انسان،سرشتی استعاری دارد و تمام کنشها و رفتار و گفتار انسان بر اساس همین قلمرو سازمانیافته و ناخودآگاه ذهنی صورت ...
بیشتر
استعارۀ مفهومی از جمله نظریات زبانشناختی است که در سالهای اخیر توسّط دو زبانشناس به نامهای لیکاف و جانسون (1980) مطرح شده است.آنها معتقد هستند که بستر استعاره در ذهن و اندیشه و ناخودآگاه بشر است؛ نظام ادراکی انسان،سرشتی استعاری دارد و تمام کنشها و رفتار و گفتار انسان بر اساس همین قلمرو سازمانیافته و ناخودآگاه ذهنی صورت میگیرد. طبق این نگاه، استعاره انتقال یا نگاشت از قلمروی انتزاعی به سوی قلمروی عینی است. پاسخ به این پرسش که چگونه عشق با واژهها و اصطلاحاتی که مفید معنای نورانیت هستند، تبیین شده است، محور اصلی این پژوهش است. بنابراین تلاش شده است تا بر اساس نگرش استعارۀ مفهومی، مقولۀعشقو ارتباط آن با نور، در غزلیات حافظ بررسی و تحلیل گردد. بدین ترتیب نور و ملزومات آن که مفهومی عینی است، در قلمروی مبدأ و عشق که موضوعی انتزاعی است، در قلمروی مقصد قرار گرفته است. ارتباط گستردۀ این دو قلمرو در غزل حافظ، بیانگر آن است که شاعر برای محسوس کردن موضوع عشق از مجموعۀ نور و ملزوماتش استفاده کرده استکه خود این مساله نشاندهندۀ آن است که حافظ عشق را روشنگر میداند. این پژوهش به شیوۀ کتابخانهای و روش تحلیلی توصیفی انجام شده است.
محمد کشاورز بیضایی
چکیده
هنر و ادبیات، یکی از صادقترین اشکال و تجلّی تاریخ یک ملت است. شاعران و هنرمندان، وجدان و صدای زمانهشان هستند. تغییرات و دگردیسیها اجتماعی و تاریخی، اگر اصالت و موضوعیّت داشته باشند در قلمرو ادبیات نیز وارد میشوند. در تاریخ ایران، شعر، محمول و جلوهگر مصائب، تکانهها و دردهای اجتماعی بیشماری بوده و چون رسانهای فرهنگی و ...
بیشتر
هنر و ادبیات، یکی از صادقترین اشکال و تجلّی تاریخ یک ملت است. شاعران و هنرمندان، وجدان و صدای زمانهشان هستند. تغییرات و دگردیسیها اجتماعی و تاریخی، اگر اصالت و موضوعیّت داشته باشند در قلمرو ادبیات نیز وارد میشوند. در تاریخ ایران، شعر، محمول و جلوهگر مصائب، تکانهها و دردهای اجتماعی بیشماری بوده و چون رسانهای فرهنگی و برنده، بسیاری از آسیبها و بحرانهای تاریخی و اجتماعی این مرز و بوم را در خود ضبط و ثبت نموده است. در این میان حافظ شیرازی، به مثابهی حافظهی تاریخی و فرهنگی جامعهی ایرانی و همچنین یکی از ناقدان وضعیت اجتماعی و تاریخی قرن هشتم هجری، بسیاری از دردها و آسیبهای تاریخی و اجتماعی زمانهاش را دریافته و در عالم شعری به آن واکنش نشان داده است. این پژوهش با رویکردی تاریخی و روش توصیفی ـ تحلیلی، آسیبهای اجتماعی و تاریخی قرن هشتم هجری در دیوان حافظ را در کانون توجه خود قرار داده است. یافتهها بیانگر آن است که: حافظ با فراست و وقوفی کمنظیر، بسیاری از آسیبها و بحرانهای اجتماعی و تاریخی زمانهاش، نظیر: ناامنی و بیثباتی، جبرباوری و تقدیرگرایی، پیمانشکنی، ریا و دوگانگی، بیاعتمادی، و چیرگی رذیلت بر فضیلت را دریافته و به شکلی ایضاحی و غیرایضاحی و به منظور آگاهیبخشی، آن را در اشعارش وارد نموده است. وی همچنین با کلامی سحرانگیز، در بسیاری از مواقع بدیلها و راهکارهای قابلتأملی از قبیل: شکیبایی، اختیارباوری، وفا، عشق و یکرنگی، آزمودن و عملگرایی، خردسندی و درویشی، در مقابل این آسیبهای اجتماعی را، ارائه داده است.