جعفر فسائی؛ علی بلاغی اینالو
چکیده
نقطه آغاز ارتباط مطالعات و تحقیقات حوزه ادبیات فارسی با آراء و نظریات نیکولوماکیاولی حدوداً به اوایل سده بیستم بازمیگردد. پس از این تاریخ، آثارنسبتاً قابل توجهی متعلق به سنّت ادب فارسی در پرتو آراء و نظرات ماکیاولی به نقد گذاشته شدهاست و این روند همچنان نیز ادامه دارد. نوشتار حاضر نخست به تبارشناسی این جریان در پژوهشهای حوزه ...
بیشتر
نقطه آغاز ارتباط مطالعات و تحقیقات حوزه ادبیات فارسی با آراء و نظریات نیکولوماکیاولی حدوداً به اوایل سده بیستم بازمیگردد. پس از این تاریخ، آثارنسبتاً قابل توجهی متعلق به سنّت ادب فارسی در پرتو آراء و نظرات ماکیاولی به نقد گذاشته شدهاست و این روند همچنان نیز ادامه دارد. نوشتار حاضر نخست به تبارشناسی این جریان در پژوهشهای حوزه ادبیات فارسی فارسی و سپس به تحلیل و بررسی نحوه مواجهه اینگونه تحقیقات با آراء و نظریات نیکولو ماکیاولی پرداختهاست. نتایج نشان میدهد، که غالب این تحقیقات، بهدلیل عدم توجه به جایگاه واقعی ماکیاولی و زمینههای تأثیرگذاری وی در فضای فرهنگی و گفتمان سیاسی غرب، به برداشتی غیرجامع و تک بعدی از آراء و نظریات وی نائل شدهاند و مسیرهای دیگری را که با واقعیت و متطق درونی آثار ماکیاولی انطباق بیشتری دارد؛ نادیدهانگاشتهاند. این مسئله در تحلیل نهایی، مطالعات ادبی را تحت تأثیر قرار داده و غالباً موجب قرائتهای نه چندان دقیق از متون شدهاست.
رحیم سلامت آذر
چکیده
ین و اخلاق در «شهریار» و «سیاستنامه» و وجوه تفاوت آنها، موضوع اصلی این نوشتار است. روشی که برای اینکار مدنظر است، مطالعه تطبیقی است. آنچه این مطالعه مفروض داشته، این است که دید ماکیاولی در «شهریار» نسبت به دین یکسره فایدهگرایانه، واقعگرا، مدرن و البته غیرسکولار بوده و آن را تنها وسیلهای جهت اتّحاد مردم میداند ...
بیشتر
ین و اخلاق در «شهریار» و «سیاستنامه» و وجوه تفاوت آنها، موضوع اصلی این نوشتار است. روشی که برای اینکار مدنظر است، مطالعه تطبیقی است. آنچه این مطالعه مفروض داشته، این است که دید ماکیاولی در «شهریار» نسبت به دین یکسره فایدهگرایانه، واقعگرا، مدرن و البته غیرسکولار بوده و آن را تنها وسیلهای جهت اتّحاد مردم میداند و در اخلاق نیز بیپروا، عاری از احساسات و گاه بیاخلاق است، بعلاوه که هیچ اخلاقی مقدّم بر جامعه و حکومت نمیداند و اخلاق را محصول زور و قانون حکومت میپندارد. از سوی دیگر نگرش نظامالملک در «سیاستنامه» نسبت به دین متعصّبانه، کلاسیک و محافظهکارانه است و برخلاف ماکیاولی، دین را هم بهخاطر خود دین و حقانیّت آن، ارزش مینهد و هم اینکه از آثار سیاسی آن غافل نیست. در اخلاق نیز چون آن را برآمده از دین (اسلام) میداند معتقد بود در صورت عدم وجود حکومت، باز اخلاقی وجود خواهد داشت، یعنی اخلاق را منوط به وجود حکومت نمیانگارد. همه اینها بهعنوان فرضیه این نوشتار، با رجوع به متن هر دو اثر مذکور، بررسی میشود.