مینا بهنام
چکیده
مقولة اقتباس به عنوان یکی از شاخه های ادبیات تطبیقی تلاشی برای ایجاد آثار جدید بر بنیاد ساخت و محتوای متون پیش از خود است. پژوهش حاضر از این منظر میان ادبیات به مثابة گفتار و نوشتار و سینما، تئاتر و نقاشی به مثابة تصویر پلی می زند و با نمونهگیری موردی از داستانهای شیخ صنعان، برصیصای عابد، جریج، فاوست، آنتوان قدیس و تائیس به کشف ساختار ...
بیشتر
مقولة اقتباس به عنوان یکی از شاخه های ادبیات تطبیقی تلاشی برای ایجاد آثار جدید بر بنیاد ساخت و محتوای متون پیش از خود است. پژوهش حاضر از این منظر میان ادبیات به مثابة گفتار و نوشتار و سینما، تئاتر و نقاشی به مثابة تصویر پلی می زند و با نمونهگیری موردی از داستانهای شیخ صنعان، برصیصای عابد، جریج، فاوست، آنتوان قدیس و تائیس به کشف ساختار داستانها، مشابهت و تفاوتشان با یکدیگر می پردازد؛ هدف از این پژوهش بررسی نحوة بازآفرینی و پردازش این داستانها در قلمرو تصویرسازی سینمایی، تئاتر و نقاشی بر مبنای اقتباس و انواع آن از دیدگاه دبورا کارتمل است.کشف نظام حرکتی، دگردیسی شخصیتها و نحوة پایان یافتن داستان از یک سو و تأکید بر تأثیر ایدئولوژیها در فرایند اقتباس و بازآفرینی و نیز توجه سازندگان آثار به نیاز زمان و تمایل مخاطبان از نتایج این تحقیق است. کشف نظام حرکتی، دگردیسی شخصیتها و نحوة پایان یافتن داستان از یک سو و تأکید بر تأثیر ایدئولوژیها در فرایند اقتباس و بازآفرینی و نیز توجه سازندگان آثار به نیاز زمان و تمایل مخاطبان از نتایج این تحقیق است.
مریم زمانی(الله داد)؛ طاهره گلستانی بخت
چکیده
اشتراکات بسیار خواب دیده یا رویا و متن ادبی از جمله پرهیز از مستقیمگویی، استفاده از تصویر، استعاره و نماد سبب می شود که روان شناسان و منتقدان ادبی راههای مشابهی برای کشف یک موضوع پیدا کنند. از طرفی مشهور است که رویا به داستان کوتاه شباهت دارد. اسماعیل فصیح در داستانهایش از ذکر رویا به شکل رویکرد اصلی استفاده نکرده، اما کاربرد ...
بیشتر
اشتراکات بسیار خواب دیده یا رویا و متن ادبی از جمله پرهیز از مستقیمگویی، استفاده از تصویر، استعاره و نماد سبب می شود که روان شناسان و منتقدان ادبی راههای مشابهی برای کشف یک موضوع پیدا کنند. از طرفی مشهور است که رویا به داستان کوتاه شباهت دارد. اسماعیل فصیح در داستانهایش از ذکر رویا به شکل رویکرد اصلی استفاده نکرده، اما کاربرد پر تکرار و گاه استفاده از آن برای پیشبرد داستان در تاثیر گذاری آنها بی سبب نبوده است. هدف این پژوهش، تحلیل رویا در پنج داستان از داستانهای فصیح است که رویا بینی در آنها پر کاربرد است و پاسخ به سوالهای ۱- رویاها چه تاثیری در پیشبرد روند داستان وی دارند؟ ۲-رویاها در داستانهای فصیح از منظر کدام یک از دو نظریه پرداز قابل تفسیر هستند؟ ۳- خوابها در این داستانها پیشگو و بشارت دهنده اند و یا تحت تاثیر وقایع گذشته؟ در این پژوهش از شیوه توصیفی تحلیلی استفاده شد و نتایج نشان داد بیشتر رویاها براساس موارد استرسزا و اضطرابی گذشته فرد شکل میگیرد و موجب تنشهای روحی برای خواببیننده در لحظات بیداری میگردد و گاهی برای التیام و درمان دردهای روزمره، قسمت ناخودآگاهِ ذهن، به کمک خواببیننده آمده و خاطراتی شیرین را تداعی میکند تا آرامش مورد نیاز حاصل گردد. از سوی دیگر، فصیح برای معرفی شخصیتهای داستانی، هم از حیث دلیل حضور آنها در زندگیِ شخصیت اصلی و هم از لحاظ گذشته زندگی وی و نیز روابطی که در حالات بیداری برای خواننده پنهان است، از خوابها به خوبی استفاده کرده است.
معصومه محمودی
چکیده
عشق از موضوعات مشترک مباحث روانشناسی و آثار ادبی است که قابلیت بررسی و مقایسه را در چارچوب پژوهشهای بین رشتهای دارد. استرنبرگ در نظریه قصه عشق معتقد است هر فردی متاثر از عوامل جنسیتی، فرهنگی و اجتماعی الگوهای رفتار عاشقانه مشخصی را فرا میگیرد که قصه عشق نام دارد و بر اساس آنها میتوان سمت و سوی گرایش های عاطفی و علت دوام یا ناپایداری ...
بیشتر
عشق از موضوعات مشترک مباحث روانشناسی و آثار ادبی است که قابلیت بررسی و مقایسه را در چارچوب پژوهشهای بین رشتهای دارد. استرنبرگ در نظریه قصه عشق معتقد است هر فردی متاثر از عوامل جنسیتی، فرهنگی و اجتماعی الگوهای رفتار عاشقانه مشخصی را فرا میگیرد که قصه عشق نام دارد و بر اساس آنها میتوان سمت و سوی گرایش های عاطفی و علت دوام یا ناپایداری روابط عاشقانه را تشریح کرد. آنچه در پژوهش حاضر مورد توجه قرار گرفته است چگونگی مطابقت درونمایه روابط عاشقانه در پیرنگ داستانهای مورد پژوهش با نظریه قصه عشق استرنبرگ است. نویسنده در این مقاله کوشیده است الگوهای مرتبط با روابط زوجها در پنج رمان پرنده من، خط تیره آیلین، خونمردگی، پاییز فصل آخر است و چراغها را من خاموش میکنم را با قصههای عشقی که استرنبرگ در نظریه خود تشریح کرده است، مطابقت دهد و اهمیت آن را در ساختار علّی و معلولی پیرنگ داستانها نمایان سازد. قصههای عشق به کار رفته در این رمانها، قصههای باغچه، خیال، بهبودی و خانه هستند که بر اساس آنها میتوان منطق مستتر در پیرنگ داستانها را تشریح کرد. چنانچه نگاه بینامتنی را بپذیریم، مطابقت متن داستانی با نظریه روانشناسانهی استرنبرگ، اهمیت و جایگاه ویژهای مییابد و میتوان مطالعهی چنین داستانهایی را برای آموزش قصههای عشق و تصحیح باورهای ناکارآمد خواننده پیشنهاد کرد.