رضا عباسی؛ بهروز محمودی بختیاری؛ مهدی امیری؛ علی عسکر علیزاده مقدم
چکیده
بنیاد اندیشۀ آرمانشهری در دو داستان رحله ابن فطوطه نجیب محفوظ و نون و القلم جلال آل احمد بر نفی وضع موجود، وجود بحران و تلاش برای آرمانی کردن امور مطلوب بنا شده است، محیط خلق هر دو داستان، یعنی ایران و مصر در زمان نوشتن آنها دارای شرایطی بحرانی از نظر اجتماعی و فکری است که زمینه ساز ایجاد اندیشۀ آرمان شهری است از این رو. نویسندگان ...
بیشتر
بنیاد اندیشۀ آرمانشهری در دو داستان رحله ابن فطوطه نجیب محفوظ و نون و القلم جلال آل احمد بر نفی وضع موجود، وجود بحران و تلاش برای آرمانی کردن امور مطلوب بنا شده است، محیط خلق هر دو داستان، یعنی ایران و مصر در زمان نوشتن آنها دارای شرایطی بحرانی از نظر اجتماعی و فکری است که زمینه ساز ایجاد اندیشۀ آرمان شهری است از این رو. نویسندگان این دو اثر با استفاده از زبانی نمادین و با توجه به تصوف تلاش دارند تا تصویری از جامعۀ آرمانی خود ارائه دهند. از نگاه نویسندگان، آرمانشهر دستیافتنی است و علت عدم تحقق آن وجود حکومت و قبضه کردن قدرت توسط عدهای خاص است. زبان نوشتاری نجیب محفوظ در رحله ابن فطومه زبانی ادبی و متأثر از آثار کلاسیک ادبیات عربی است، در حالی که آل احمد زیانی عامیانه را برای روایت خود برگزیده است. داستان آل احمد در روایت خود، از تصوفی بهره برده است که جنبۀ اجتماعی آن نیرومند است و قلندران پیرو آن به دنبال قدرت هستند، اما در مواجه با دشواریهای آن خود نیز به راه صاحبان پیشین قدرت میروند و در نهایت از قدرت پیشین شکست میخورند؛ و قهرمان داستان نیز اگرچه به دنبال شهادت است، در نهایت تبعید میشود؛ اما محفوظ تصوف را در جنبۀ فردی آن یعنی بریدن از عالم مادّی و نقایص آن و کشف و شهود ناشی از مراقبه و ریاضت، وارد داستان خود کرده است و شخصیت اصلی داستان در پایان راه سعادت را در چنین تصوفی مییابد که امری فردی است.
جعفر فسائی؛ علی بلاغی اینالو
چکیده
نقطه آغاز ارتباط مطالعات و تحقیقات حوزه ادبیات فارسی با آراء و نظریات نیکولوماکیاولی حدوداً به اوایل سده بیستم بازمیگردد. پس از این تاریخ، آثارنسبتاً قابل توجهی متعلق به سنّت ادب فارسی در پرتو آراء و نظرات ماکیاولی به نقد گذاشته شدهاست و این روند همچنان نیز ادامه دارد. نوشتار حاضر نخست به تبارشناسی این جریان در پژوهشهای حوزه ...
بیشتر
نقطه آغاز ارتباط مطالعات و تحقیقات حوزه ادبیات فارسی با آراء و نظریات نیکولوماکیاولی حدوداً به اوایل سده بیستم بازمیگردد. پس از این تاریخ، آثارنسبتاً قابل توجهی متعلق به سنّت ادب فارسی در پرتو آراء و نظرات ماکیاولی به نقد گذاشته شدهاست و این روند همچنان نیز ادامه دارد. نوشتار حاضر نخست به تبارشناسی این جریان در پژوهشهای حوزه ادبیات فارسی فارسی و سپس به تحلیل و بررسی نحوه مواجهه اینگونه تحقیقات با آراء و نظریات نیکولو ماکیاولی پرداختهاست. نتایج نشان میدهد، که غالب این تحقیقات، بهدلیل عدم توجه به جایگاه واقعی ماکیاولی و زمینههای تأثیرگذاری وی در فضای فرهنگی و گفتمان سیاسی غرب، به برداشتی غیرجامع و تک بعدی از آراء و نظریات وی نائل شدهاند و مسیرهای دیگری را که با واقعیت و متطق درونی آثار ماکیاولی انطباق بیشتری دارد؛ نادیدهانگاشتهاند. این مسئله در تحلیل نهایی، مطالعات ادبی را تحت تأثیر قرار داده و غالباً موجب قرائتهای نه چندان دقیق از متون شدهاست.