پژوهشهای میان رشته ای ادبی
ایوب مرادی؛ فرهاد درودگریان
چکیده
لیکاف ضمن به چالشکشیدن تلقی سنتی از استعاره، بر این نکته تأکید ورزید که پایة تفکر انسان، استعاری است و ذهن انسان بهشکل ناخودآگاه برای درک مفاهیم انتزاعی، از امور محسوس بهره میجوید. یکی از مهمترین زمینههایی که ذهن و زبان بهجای بیان مستقیم، دستبهدامن تصاویر استعاری میشود، موضوعات مربوط به حوزة شفا و بیماری است. بیماران، ...
بیشتر
لیکاف ضمن به چالشکشیدن تلقی سنتی از استعاره، بر این نکته تأکید ورزید که پایة تفکر انسان، استعاری است و ذهن انسان بهشکل ناخودآگاه برای درک مفاهیم انتزاعی، از امور محسوس بهره میجوید. یکی از مهمترین زمینههایی که ذهن و زبان بهجای بیان مستقیم، دستبهدامن تصاویر استعاری میشود، موضوعات مربوط به حوزة شفا و بیماری است. بیماران، همراهان آنان و حتی پزشکان به دلیل تجارب پیچیدة مربوط به بیماری بهویژه بیماریهای لاعلاج، خواسته یا ناخواسته از زبان استعاری در این زمینه بهره میجویند. موضوعی که نهتنها در جریان مفاهمة بیمار با دیگران اثرگذار است، بلکه این امکان را نیز فراهم میآورد که با دستکاری در نظام استعاری این حوزه، شیوة مواجهة بیمار و اطرافیان با بیماری نیز اصلاح گردد. درهمینراستا در این پژوهش تلاش شده است تا کتاب «از قیطریه تا اورنجکانتی» که دربردارندة تجربة زیستة حمیدرضا صدر-نویسندة اثر- از بیماری سرطان است، به شیوة تحلیلی-توصیفی و با محوریت تصاویر مربوط به حوزة بیماری و شفا بررسی شود. برای انجام پژوهش تمامی تصاویر مربوط به موضوع با فراوانی 189 تصویر شناسایی شد و ازاینمیان 101 نمونه که شامل تصاویر دربردارندة ارزشگذاریها راوی دربارة بیماری بود تحلیل گردید. نتایج نشان میدهد استعارههای با محوریت بیماری بهمثابه دشمن، هیولا، رقابت ورزشی، فرماندة بیرحم، زندان، عنصر گدازنده، اوباش، همدم، عنصر فروبرنده، عنصر لِهکننده، پرتگاه و طوفان بهترتیب، بیشترین فراوانی را در متن دارند. تصاویری که در تمامی آنها تلقی و ارزشگذاری منفی راوی نسبت به بیماریآشکار است. موضوعی که باعث فرسایش هرچهبیشتر روانی و جسمی بیمار شده است.
زهرا صابری نیا؛ نرگس محمدی بدر؛ فاطمه کوپا؛ فرهاد درودگریان
چکیده
از دیدگاه هرمنوتیک تأملی، نقل قصه و روایت حکایت متعلق به دو دنیای گفتمانی متفاوت است. هر چند هیچ روایتی بدون کنش و تهی از زمان نیست، ولی تحلیل انتقادی حکایت، پیشانگاشت همسویی و همگونی کنش و زمانِ آن را با قصه متعارض میسازد. به طوری که میتوان گفت چالش حکایت، واداشتن زبان به پیروی از اندیشه و استعارگی فهم و دغدغة قصه، عمقبخشی ...
بیشتر
از دیدگاه هرمنوتیک تأملی، نقل قصه و روایت حکایت متعلق به دو دنیای گفتمانی متفاوت است. هر چند هیچ روایتی بدون کنش و تهی از زمان نیست، ولی تحلیل انتقادی حکایت، پیشانگاشت همسویی و همگونی کنش و زمانِ آن را با قصه متعارض میسازد. به طوری که میتوان گفت چالش حکایت، واداشتن زبان به پیروی از اندیشه و استعارگی فهم و دغدغة قصه، عمقبخشی به یکپارچگی زبان و رویدادانگاری داستان است. آنچه که اندیشة نوشتار حاضر حول محور آن میگردد در نافذترین شکل خود در دقایق سهگانة زمان و حکایت «پل ریکور» فرانسوی مطرح شده است. او با تحلیل انتقادی ماهیت کنش و زمان در عرصة محاکات میگوید: هم-بستگی تنگاتنگ بین محاکات و پیرنگ سبب شده نظریهپردازان ادبی متوجه حضور مؤلفهای پنهان بنام «آفرینش» که حکایت را برخلاف قصه سرشار از اندیشندگی میکند نشوند و کنش و بازنمود آن در قصه را با بازعملآوری کنش در حکایت یکسان پندارند. پنداشت اخیر سبب غفلت از پیکربندی و فهم عملی حکایت شده خصیصههایی را نادیده میگیرد که این سنخ ادبی را در مقابل قصه قرار میدهد. پژوهشگران مقالة حاضر با استفاده از رهیافتهای وی روایت «پیر چنگی» را که از داستانهای مشترک عطار و مولوی است به شیوة تحلیلی- محتوایی مقایسه کرده در مواجهه با این سؤال که کدام خصیصههای روایتی قادر است قصه و حکایت را از هم متمایز سازد به این برآیند رسیدهاند که حکایت برخلاف قصه، فربه از «برونگستری»، «فهم عملی»، «خودآیینی» و «شاکلهسازی» است.